در دهه ۹۰ و پس از تجزیه یوگسلاوی، جنگ های داخلی در بوسنی و هرزگوین که با جاه طلبی های صرب ها انجام شد، فاجعه بزرگ انسانی را رقم زد. نمود عینی این جنایت بزرگ را در نسل کشی هشت هزار مسلمان در سربرنیتسا می توان مشاهده کرد. هر چند که این جنایات ضدبشری به نام افرادی مانند «میلوسوویچ» و «کارادزیچ» از سران صرب ها نوشته شد، اما در نهایت اسناد افشا شده و نیز اظهارات شاهدان عینی پرده از حقیقتی دیگر برداشت و آن نقش کشورهای غربی در قالب ناتو در این فاجعه انسانی بود. کشورهای غربی تحت نام نیروهای سازمان ملل در حالی با ادعای حمایت از مردم وارد منطقه شدند که نه تنها اقدامی در این زمینه صورت ندادند، بلکه خود به عامل کشتار هزاران انسان بی گناه مبدل شدند.
در کنار سلطه نظامی بر منطقه، اموری چون تجزیه کشورهای منطقه و نیز تبدیل آن به الگویی برای سایر کشورهای مورد نظر غرب در جهان و در نهایت نسل کشی مسلمانان هدف اصلی غرب از ایجاد بحران در مناطق جدا شده از یوگسلاوی و حضور نظامی در این کشورها بوده است.
اکنون در سال ۲۰۱۲ در حالی جهان با مجموعه ای از بحران ها و چالش ها مواجه است که بررسی سیاست ها و اقدامات غربی ها به ویژه آمریکا، نشانگر تلاش آنها برای تکرار حوادث اجرا شده در دهه ۹۰ در حوزه بالکان به ویژه در کشورهای اسلامی است.
روند تحولات بررسی تحولات کشورهای اسلامی از جمله: افغانستان، پاکستان، ایران، عراق، سوریه، لبنان، یمن، عربستان، اردن، فلسطین، مصر، تونس، لیبی، سودان، مالی، نیجر، نیجریه، سومالی و ... نشان می دهد که غربی ها برآنند تا طرح تجزیه و کوچک سازی کشورهای اسلامی را اجرایی سازند، تا در کنار آن، نسل کشی مسلمانان را نیز به جد اجرا کنند. چنان بوده که برخی تأکید دارند غربی ها به دنبال تکرار جنگ های صلیبی با ابزارها و اشکال جدید هستند تا اهداف ضداسلامی و جاه طلبانه خود را اجرایی سازند. سیاستی که با وضع قوانین ضداسلامی و ترویج افراط گرایی در داخل جوامع غربی صورت گرفته، لشکرکشی نظامی و نسل کشی سراسری در کشورهای اسلامی را در بر می گیرد.
در این عرصه، غربی ها سیاست های متعددی را به کار گرفته اند از جمله:
- جنگ میان همسایگان نظیر آنچه اکنون میان سودان و سودان جنوبی و یا سومالی و چاد روی می دهد.
- احیای گروه های تروریستی نظیر القاعده که نمود آن را در یمن، سوریه، افغانستان، پاکستان، لیبی و بسیاری از کشورهای آفریقایی می توان مشاهده کرد.
- ایجاد درگیری های قومی و قبیله ای که در اکثر کشورهای اسلامی اجرا می شود.
- ترویج نظام فدرالی نظیر آنچه در عراق و لیبی مطرح شده که همانا تجزیه کشور با حربه های دموکراتیک و به اصطلاح مردم سالارانه است.
- ورود نیروهای حافظ صلح سازمان ملل به بهانه حمایت از مردم در برابر ناامنی و بی ثباتی مانند آنچه غرب به شدت برای اجرای آن در سوریه تقلا می کند. غربی ها از گروه های تروریستی در سوریه حمایت کرده تا فضایی ناآرام را ایجاد کنند و سپس با ادعای مقابله با این ناآرامی ها، خواستار حضور نیروهای خارجی در این کشور هستند.
- اقدام نظامی مستقیم با عنوان بشردوستی که مردم لیبی، افغانستان، پاکستان از قربانیان این تفکر می باشند.
- سرنگونی دولت ها و نظام هایی که با سیاست های غرب مخالف می باشند، به وسیله حربه های مختلف نظامی، اقتصادی، کودتاهای رنگی و ...
اهداف طرح های غرب
چنانکه ذکر شد، کشورهای غربی به ویژه آمریکا برآنند تا به هر نحوی شده، تجزیه کشورهای اسلامی را اجرایی سازند. حال این سوال مطرح است که هدف غرب از اجرای این طرح چیست و راه مقابله با این تحرکات چه می باشد؟
در این زمینه می توان گفت، مهم ترین مسئله برای غربی ها جلوگیری از وحدت سراسری جهان اسلام است. گسترش فرهنگ مقاومت میان مسلمانان در چارچوب بیداری اسلامی، ممالک اسلامی را به سوی وحدت سوق داده است، به ویژه اینکه برخی حاکمان دست نشانده غرب نیز در قیام های مردمی سرنگون شده اند. این وحدت به معنای نابودی سیاست های سلطه طلبانه غرب در جهان اسلام و حتی سراسر جهان می باشد، لذا غربی ها با ایجاد فتنه و کوچک سازی کشورهای اسلامی به دنبال مقابله با این وحدت هستند.
نکته مهم دیگر تقلای غرب برای حفظ منافع استعماری و غارت ثروت های کشورهای اسلامی است. غربی ها سال هاست که ثروت های جهان اسلام به ویژه منابع نفتی را به تاراج برده اند، در حالی که تحولات اخیر این امر را با ابهامات بسیاری مواجه ساخته است. تجزیه و بحرانی شدن شرایط داخلی کشورهای اسلامی فرصتی برای غرب است تا به این غارت گری ها ادامه دهد. نمود این امر را در تحرکات غرب برای تجزیه بیشتر سودان و فروپاشی اتحاد لیبی می توان مشاهده کرد که برای سلطه بر منابع نفتی این کشورها صورت می گیرد.
در این میان باید حفظ منافع صهیونیست ها را که با احیای بیداری اسلامی در مسیر زوال قرار گرفته است از ارکان اهداف غرب دانست.
نکته مهم دیگر، نقش هژمونی آمریکایی در این فرآیند است. هر چند آمریکا خود را همچنان پیرو نظام تک قطبی می داند، اما ورود بازیگران جدید به صحنه و بیداری جهانی برای مقابله با آمریکا، این امر را متزلزل ساخته است. آمریکا که در جهان با چالش مواجه شده تلاش دارد تا حربه ای را که انگلیسی ها در گذشته از آن استفاده کرده اند، یعنی تجزیه کشورها با محوریت استمرار بحران تکرار کند.
آمریکا با کوچک سازی کشورهای اسلامی به دنبال حفظ سلطه بر آنها و استمرار هژمونی یک جانبه گرایانه در جهان است.
اما مولفه مهم در طرح های تجزیه گرایانه غربی ها، اجرای پنهان و آشکار نسل کشی مسلمانان است. کشتاری که به کمک حاکمان دست نشانده عربی، بهره گیری از گروه های تروریستی، ایجاد فضای آشوب و ناامنی، جنگ داخلی، جنگ میان کشورهای اسلامی، حضور ناظران و نیروهای بین المللی و در نهایت حمله مستقیم نظامی اجرا می شود. غرب عملاً کشتار گسترده مسلمانان را اجرا می کند در حالی که با وضع قوانین سخت گیرانه در جوامع غربی نیز ابعاد دیگر اسلام ستیزی را محقق می نماید.
با توجه به آنچه ذکر شد می توان گفت که اکنون غرب محور سیاست های خود را معطوف به جهان اسلام کرده که تجزیه این کشورها مهم ترین هدف آن می باشد. مقابله با این تحرکات صرفاً یک راهکار دارد و آن وحدت تمام ممالک اسلامی با محوریت مقاومت در قالب بیداری اسلامی است؛ اصلی که غرب را به وحشت واداشته و برای مقابله با آن هر فتنه ای را اجرا می کند.
اسلام ستیزی در جوامع غربی
کشورهای اروپایی در حالی در ماه های اخیر با محوریت اعتراض های مردمی به نظام سرمایه داری افکار عمومی جهان را به خود مشغول داشته اند که این روزها تحولاتی خاص در این قاره در حال رخ دادن است. در فرانسه تصویب قوانین سخت گیرانه در قبال مسلمانان، گروگان گیری در تولوز فرانسه که مقامات این کشور از جمله سارکوزی رئیس جمهور آن را ۱۱ سپتامبر دیگر نامید و به این بهانه بر سیاست های ضداسلامی خود افزود، به طوری که اخراج مسلمانان از فرانسه به شدت افزایش یافته است.
در انگلیس محدود شدن آزادی های فردی مسلمانان و نظارت بیشتر بر آنها اعتراض گروه های اسلامی را به همراه داشته است. در آلمان بزرگ ترین مسجد برلین مورد هتک حرمت قرار می گیرد. در بلژیک مسجد مسلمانان به آتش کشیده می شود و امام جماعت آن به شهادت می رسد. گروه های نژاد پرست و افراطی تجمعات ضداسلامی برگزار می کنند.
قوانین سخت گیرانه علیه زنان مسلمان هر روز در کشورهای اروپایی وضع می شود. این تحولات و صدها تحول دیگر یک نکته اساسی را آشکار می کند و آن اینکه سران غرب اسلام ستیزی را محور تحرکات خود قرار داده اند. این روند در آمریکا نیز مشاهده می شود، چنانکه زن مسلمان در خانه اش به جرم داشتن حجاب به قتل می رسد.
عملکرد دولتمردان غربی نشان می دهد که آنها به دنبال آنند تا چنان وانمود سازند که اسلام دین جنگ و کشتار است و مسلمانان عامل بحران و ناامنی. این سیاست تا بدان جا پیش رفته که آنها جنگ طلبی خود در افغانستان و هزینه کردن میلیاردها دلار پول مالیات دهندگان را با نام مقابله با افراط گرایی اسلامی و نجات کشورهای اسلامی توجیه می کنند. مجموع تحرکات غربی ها نشان می دهد که آنها به دنبال آنند تا اسلام را عامل تمام بحران های غرب معرفی و به نوعی افکار عمومی را در برابر جهان اسلام قرار دهند.
این تحرکات در حالی از سوی غربی ها صورت می گیرد که ارزیابی سیاست ها و اقدامات سران غرب نشان می دهد که ادعاها و اقدامات ضد اسلامی غربی ها اقدامی برای فریب ملت های شان است که در لوای آن اهداف خاصی را پیگیری می کنند. این اهداف عبارتند از:
اولاً کشورهای غربی اکنون با موجی از بحران های اقتصادی و اعتراض های گسترده مردمی مواجه شده اند. مردم در حالی علیه نظام سرمایه داری قیام کرده اند که سران غرب به دنبال دور ساختن آنها از طغیان علیه نظام سرمایه داری هستند. سران غرب با در پیش کشیدن اسلام ستیزی برآنند تا مردم را از مسائل اقتصادی و مقابله با نظام سرمایه داری به امور امنیتی سوق دهند. به عبارت دیگر آنها برآنند تا خروش مردم برای رهایی از بند نظام سرمایه داری را اجرا سازند.
ثانیاً سران غرب در چارچوب مقابله با مطالبات مردمی و اوج گیری اعتراض ها به ساختارهای غیر مردمی حاکم بر اروپا برآنند تا فضای سرکوب را تشدید و وضع قوانین ضدبشری را توجیه کنند. البته غرب برای آنکه اسلام ستیزی خود را پنهان سازد ادعای محدودسازی و حتی اخراج و بازداشت مسلمانان را برای مقابله با حرکت های افراط گرایان ضداسلامی مطرح می کند. اقدامات ضدحقوق بشری سران غرب به جایی رسیده که حتی از وسایل منزل برای جاسوسی از زندگی شخصی افراد استفاده می کنند.
ثالثاً سران غرب در فریبی دیگر علیه ملت های شان جنگ طلبی در افغانستان و سایر کشورها را توجیه می کنند، در حالی که ملت های غربی تأکید دارند که پول مالیات های شان باید صرف اقتصاد شود. سران غرب همچنان به دنبال جنگ افروزی در جهان هستند که نمود عینی آن در افغانستان قابل مشاهده است.
سران غرب همزمان دو سیاست را اجرا می کنند؛ از یک سو کمک به مردم افغانستان که مسلمان هستند و نیز مقابله با افراط گرایی اسلامی را عامل هزینه کردن پول مالیات دهندگان غربی در افغانستان عنوان می کنند که به تشدید حس اسلام ستیزی در جوامع غربی منجر می شود، از سوی دیگر با تحریک احساسات مردم اروپا و آمریکا، رضایت آنها برای تأمین هزینه های جنگ افروزی در افغانستان را جلب می کنند. به عبارت دیگر، غرب هم اسلام ستیزی را تشدید می کند و هم جنگ افروزی خود را توجیه.
رابعاً نکته مهم دیگر فریبکاری سران غرب در زمینه سکوت شان در برابر جنایات و سرکوب گری های صورت گرفته در کشورهای عربی متحد آنها است. در یک سال گذشته بحرین، اردن، یمن، عربستان با موجی از اقدامات ضدبشری حاکمان دست نشانده غرب علیه مردم همراه است، اما سران غرب راه سکوت در پیش گرفته اند. حربه سران غرب برای توجیه این اقدامات و همسو ساختن ملت های شان با این رویکرد ترویج اسلام ستیزی در جوامع غربی است.
سران غرب با نمایش چهره منفی از اسلام در کشورهای شان و معرفی مسلمانان به عنوان عامل بحران اقتصادی و امنیتی غرب به دنبال سکوت ملت های شان در برابر جنایات صورت گرفته در بحرین، عربستان، یمن و حتی توجیه حمایت های خود از جنایات آل سعود و آل خلیفه هستند.
خامساً فریب دیگر سران غرب علیه ملت های شان معطوف به عملکرد آنها در زمینه همکاری و همراهی با آمریکا و صهیونیست ها است. اروپایی ها با بهانه امنیت اروپا همکاری با آمریکا را توجیه می کنند و هر دو با هم (آمریکا و اروپا) سرسپردگی به صهیونیست ها را توجیه می کنند. این در شرایطی است که مردم اروپا از روابط با آمریکا ناراضی هستند و مردم اروپا و آمریکا از سرسپردگی کشورهای شان به رژیم صهیونیستی تنفر دارند.
در جمع بندی کلی می توان گفت که تشدید فضای ضداسلامی در جوامع غربی برگرفته از فریبکاری سران این کشورها برای حذف حقوق و مطالبات ملت های شان در زمینه هایی همچون رفع بحران اقتصادی با سرنگونی نظام سرمایه داری است.
پایان جنگ طلبی در جهان، مقابله با جنایات حاکمان دست نشانده عرب در عربستان، بحرین، پایان وابستگی به صهیونیست ها و... می باشد. به عبارت دیگر سران غرب اکنون در کنار اجرای سیاست های ضد اسلامی به دنبال فریب افکار عمومی خود نیز هستند.